مسیری که باید زودتر باز می شد.
برای صلح، حتی به زور شمشیر!
اگر شما هم مثل من عاشق خواندن مجله های مصور هستید دیگر بدون شک انتشارات دی سی کامیکز را می شناسید؛ انتشاراتی که برای دهه ها پیشتاز مجله های مصور در جهان بوده و کاراکترهای به یادماندنی مانند سوپرمن و بتمن را خلق کرده است که دیگر کمتر کسی را در سرتاسر جهان می توان یافت که نام این دو را نشنیده باشد.
چند سالی می شود اما دی سی گوی رقابت در عرصه تولید محتوای سینمایی را به رقیب دیرینه خود یعنی مارول کامیکز باخته است؛ یا حداقل می توان گفت چند سالی می شود که طرفداران امید آنچنانی به دی سی برای انتشار یک فیلم لایو اکشن درست حسابی را ندارند. به طوریکه بعد از افتضاحی با نام بتمن علیه سوپرمن، شخص بنده ترجیح می دادم دی سی مسیر دیگری را پیش بگیرد تا بیش از این در باتلاق فیلم های بلاک باستری درجه سه فرو نرود. متأسفانه اما دی سی از واکنش های منفی طرفداران درس نگرفت و به ساختن فیلم های بد ادامه داد. فیلم هایی که یکی پس از دیگری خشم و انتقاد خوره های ابرقهرمانی را در می آورد.
دلیل اصلی اصرار دی سی هم چیزی نبود جز موفقیت های چشمگیر مارول در باکس آفیس و بازار جهانی و در نهایت پول هایی که مانند رودخانه ای به دریاچه مارول می ریخت. دی سی هم که همیشه مارول را دست کم می گرفت تا به خود آمد دید که مارول فیلم های ابر قهرمانی خود را انچنان توسعه داده که به فرمولی با نام اونجر رسیده است! فرمولی که من آن را به مثابه جاروبرقی پول های انباشت شده ته جیب فرنگی ها در آخر هفته می دانم.
نتیجه هم همانطور که می دانید تبدیل به عجله دی سی در تقلید از مارول برای انتشار انجمن عدالت (Justice League) شد که می خواهم صادقانه بگویم به شدت من را نسبت به ادامه این دنیای سینمایی نا امید کرد؛ بطوریکه به عنوان یک طرفدار دو آتشه دیگر میلی به دیدن حتی پیش نمایش های منتشر شده از فیلم های بعدی دی سی نداشتم و مطمئن بودم این مسیر محکوم به فناست!
دی سی اما به حدی درگیر رقابت با مارول بود که حتی فرصت شنیدن نظرات طرفداران خود را نداشت و مدام اشتباه قبلی را تکرار می کرد. این بین یک کارگردان فمنیست هم به تیم کارگردانی اضافه شد که قرار بود لایو اکشن زن شگفت انگیز(Wonder Woman) را بسازد. نتیجه اما علی رغم نمره های خیره کننده منتقدین، یک فیلم معمولی با یک پلات شل و قابل پیش بینی بود که پرفسور لوپین از دنیای هری پاتر در آن تبدیل به خدای جنگ شده بود!
خوشبختانه اما این موفقیت نسبی به دی سی فهماند که فیلم های ابرقهرمانی بهتر است کمی درونمایه های طنز داشته باشند و مهمتر از همه اینکه می بایست در هنگام فیلم برداری در استودیو لامپ های بیشتری روشن کنند!!
از اِسمالویل تا پیسمیکر
دی سی اما در صفحه کوچک تلویزیون جایگاه ویژه تر و تجربه بیشتری نسبت به مارول داشت. اگر بتمن انیمیتد و به صورت کلی تر دنیای کارتونی دی سی را وارد ماجرا نکنیم، نقطه اوج دی سی را می توان دهه اول قرن بیستم و یکم دانست که سریال اسمالویل تازه منتشر شده بود. به خوبی به یاد دارم که آن زمان که اینترنت به شکل امروزی رایج نشده بود یافتن قسمت های این سریال برایم بسیار دشوار بود ولی مشتاقانه آن را دنبال می کردم. حتی می توانم بگویم با وجود اینکه این سریال جلوه های خاصی نداشت ولی آن دوره حسابی ما را سرگرم می کرد. دی سی هم احتمالاً گمان می کرد مارول به این زودی ها نخواهد توانست وارد این رقابت شود. البته این بین مارول هم بیکار ننشسته بود و در حال پایه گذاری دنیای سینمایی بود که می خواست سقف های باکس آفیس را بشکند و تاج دارانی مانند آواتار و تایتانیک را به زیر بکشد.
اسمالویل بعد از 10 سال بالاخره تمام شد و ما ماندیم و عطش سریال های ابرقهرمانی تا اینکه قافله عمر ما را به سه فصل اول سریال پیکان(Arrow) رساند که اولین قدم جدی و حرفه ای دی سی برای ساختن یک دنیای مشابه مارول ولی در شبکه CW بود. سرتان را درد نمیاورم با آمدن سریال فلش (The Flash) و بعد از آن سریال افسانه های آینده دی سی (DC Legends of Tommorow)، آن یک مقدار امیدی که ما به اَرو داشتیم هم از بین رفت و ما ماندیم با یک تیر اولیور کویین در قلبمان، و اعتمادی که شکسته شده بود. درست از آن تیرهایی که او پرتاب می کرد و اسلحه های چند ده کیلویی دشمنانش یهو از دستشان خارج می شد و به تیر می چسبید!!
مارول اما احتمالاً نمی خواست اشتباه دی سی و سریال های آب دوغ خیاری CW را تکرار کند؛ به همین خاطر سراغ نتفلیکس(NETFLIX) رفت و سفارش چند سریال درجه یک را داد. سریال هایی که از اول هم قرار نبود تم کودکانه سریال های ابرقهرمانی قبل از خود را تکرار کنند. نتیجه هم از بخت خوب ما به قدری خوش ساخت بود که اگر من بخواهم به کسی که تا به حال به این ژانر ورود نکرده باشد، محتوایی را پیشنهاد کنم، مطمئناً یکی از همین سریال های نتفلیکس را انتخاب می کنم(احتمالاً جسیکا جونز).
مصائب عصر اخیر
بدون شک دنیای مجازی تعاملات و کنش های اجتماعی ما را به کل تغییر داده است. دیگر کمتر کسی به یاد می آورد ایستگاههای راه آهن یا فرودگاه ها چطور بدون کامپیوتر امور خود را مدیریت می کردند؛ یا اینکه چطور مجبور می شدیم برای حرف زدن با یکی از اقواممان در شهرستان به مرکز تلفن محل برویم. اما از این خاطرات و زندگی متصل امروزمان اگر عبور کنیم به نظر من فناوری همیشه یک شمشیر دو لبه بوده که یک لبه آن اکنون به آزادی بیان ضربه مهلکی وارد کرده است. دیگر وقتی محبوبترین نویسنده عصر اخیر به خاطر بیان افکارش بایکوت خبری می شود چه شانسی برای من و شما باقی است که بتوانیم انتقادی تر فکر کنیم. هر روز هم یک خبر جدید منتشر می شود که فلانی به خاطر بیان افکارش از فلان پروژه کنار گذاشته شده است.
از قضا جیمز گان هم که دستی به سر و روی دنیای کیهانی مارول کشیده و دو فیلم محافظین کهکشان را نوشته و ساخته بود در چنین تله ای گیر افتاد و یک روز صبح از خواب پا شدیم و دیدیم استودیو مارول در توییتر نوشته:
نگرشها و اظهارات توهینآمیز کشف شده در فید توییتر جیمز غیرقابل دفاع و با ارزشهای استودیوی ما سازگار نیست و ما رابطه تجاری خود را با او قطع کردهایم.
همین موضوع ما را برای Vol 3 محافظین کهکشان نگران کرد ولی با منتشر شدن اخبار اینکه دی سی تصمیم گرفته است این کارگردان را برای ساختن فیلمی به کار بگیرد، کمی خیالمان راحت شد. ظاهراً دی سی تصمیم گرفته بود ریمیک یا همان بازسازی جوخه خودکشی(Suicide Squad) را به او بسپارد که یک فیلم غرق شده در خشم بینندگان بود. بدبینی طرفداران به این فیلم، استرس کار را بیشتر می کرد ولی هیچ کس در خوش سلیقه بودن جیمز گان شکی نداشت و می بایست منتظر می ماندیم تا نتیجه کار را ببینیم.
در اوج ناباوری ریمیک جوخه خودکشی که به نوعی ادامه فیلم قبلی هم محسوب می شد با برخی از همان بازیگران قبلی به روی پرده سینما رفت و چنان شالوده های فیلم سازی دی سی را دگرگون کرد که بارقه ای از امید در دلمان درخشید.
فیلم به شدت خشن بود و با جریانات فیلم سازی دی سی که با تاریک بودن فضا شناخته می شود همخوانی داشت ولی گان همان دست پخت جواب پس داده همیشگی که عنصر طنز و موزیک های متال و هارد راک محسوب می شد را به عنوان ادویه به فیلم اضافه کرده بود. نتیجه خارق العاده بود و جان سینا در این فیلم به حدی خوش درخشید که گان مصمم شد سریالی با محوریت این کاراکتر برای HBO Max بسازد.
نمی خواستم اسپویل کنم تا خودتان ببینید!
من معمولاً دوست دارم در نقد و بررسی هایم وارد جزئیات شوم و تمامی جوانب را با دقت برای خوانندگان باز کنم و گه گاهی از سازندگان برای ایرادات فیلم نامه گلایه کنم ولی سریال Peacemaker از آن دست محتوا هایی است که ترجیح می دهم دو نسخه نقد برای آن بنویسم تا اگر کسی مایل بود که این فیلم را نگاه کند با خواندن مطلب بنده به نوعی به اینکار تشویق شده باشد.
همانطور که گفتم موسیقی بخش جدایی ناپذیر از سبک مخصوصی است که به جیمز گان منصوب است. ما هم که نوعی به این سبک موزیک ها ارادت داریم. مخصوصاً تیتراژ ابتدایی سریال که گان که وی بارها تأکید کرده که مایل است طرفداران حتماً آن را کامل مشاهده کنند.
داستان درست از آنجایی شروع می شود که فیلم تمام شده بود. کاراکتر پیسمیکر که در فیلم یک شخصیت خودخواه بود که فقط به پایان ماموریت اهمیت می داد حال تبدیل به فردی شده است که سعی می کند نشان بدهد آدم بدی نیست. هرچند برخی بند های تربیتی او را به پدرش متصل می کند. پدری که نقش او را رابرت پاتریک بازی می کند. شاید او را پیشتر با نقش معروفش به عنوان روبات T-1000 در فیلم ترمیناتور 2 بشناسید. پدر او فردی به شدت نژاد پرست و تندرو سفید پوستی است که فرزندش را به قولی وارد این ماجرا ها کرده ولی انچنان میانه خوبی با او ندارد. همین سبب شده است تا دوست و رفیق صمیمی کریستوفر اسمیت یا همان پیسمیکر، عقاب غول پیکری به نام ایگلی(Eagly) باشد که خلاء کمبود محبت او از سوی خانواده اش را جبران می کند.
دوست صمیمی او هم که ویجلنتی(Vigilante) نام دارد بدون شک یکی از خوشایند ترین کاراکترهای اضافه شده به مجموعه است که بار بزرگی از طنز سریال را به تنهایی به دوش می کشد. راستش را بخواهید این سریال و کاراکتر ویجلنتی، من را یاد کیک اَس می اندازند؛ با تفاوت اینکه این دنیایی است که سوپرمن هنری کویل و بتمن بن افلک در آن حضور دارند و سریال انباشته شده است از ارجاعات کامیک بوکی که برخی از آنها به شدت نژاد پرستانه و ضد زن هستند ولی به نوعی به کار گرفته شده اند که بیشتر طعنه ای محسوب می شود به شرایط کنونی جامعه ای که احتمالاً در بطن خیابان های آمریکا در جریان است.
نجات دهنده ای به نام جیمز گان
اگر آینده دنیای سینمایی دی سی مسیر مناسبی را پیش بگیرد و ما نخواهیم از حق بگذریم، جیمز گان را می توان ناجی دی سی دانست، که در اوج فشار ها و درگیری های دی سی با زک اسنایدر توانست ریسک دید منفی طرفداران را به جان بخرد و کار خودش را بکند. هرچند انتقادهایی هم به سریال دارم که اگر می خواستم آنها را اینجا بیان کنم ممکن بود برای افرادی که سریال را ندیده اند اسپویل شود؛ ولی در نهایت مسیری که گان پیش گرفته است را به عنوان یک طرفدار خیلی می پسندم و امیدوارم دی سی درس کافی را گرفته باشد.
ساختن یک فیلم خوب سخت نیست البته اگر مدیران اجرایی دی سی انقدر تند تند تصمیمات عجیب و غریب نگیرند و مانند سریال پیسمیکر کار را دست کاردان بسپارند.
تمام
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.