بازتاب شوالیه شب
عنوان جدید مون نایت(Moon Knight) یکی از آن پروژه هایی بود که مدت ها منتظر آن بودم. عنوانی که می توان گفت بالاخره دنیای سوپرنچرال مارول را وارد ماجرا می کند؛ البته اگر جادوگرها، روبات ها و فضایی ها را سوپرنچرال حساب نکنیم.
فکر می کنم اول بهتر است کمی از کاراکتر مون نایت در دنیای کامیک صحبت کنم. کاراکتر Moon Knight اولین بار در ماه آگوست 1975 در یکی از شماره های مجله Werewolf by Night معرفی شد.
مارک اسپکتر که پدرش روحانی یهودی است، به عنوان تفنگدار و البته مأمور آژانس اطلاعات مرکزی یا همان CIA به همراه یکی از دوستانش که با نام فِرِنچی شناخته می شود، در سفری به سودان با مزدوری با نام رائول بوشمن برخورد می کند. این برخورد و سپس درگیری شدید بین این دو سبب کشته شدن مارک اسپکتر می شود که قرار بود قهرمان داستان باشد. البته مشخصاً ماجرا همینجا تمام نمی شود و این مأمور اطلاعاتی که اکنون جسدش در مقابل مقبره خونِس خدای ماه در مصر باستان قرار دارد، به مدد اتفاقاتی سوپرتخیلی و کامیک ریلِیتد، دوباره برمیخیزد و مشخص می شود خونِس در جسم او هلول کرده است. پس از بازگشت به آمریکا، مارک با ثروتی که از شغل شریف مزدوری در سودان به دست آورده بود تبدیل به مون نایت می شود و هویت های مخفی دیگری نیز به در طول مسیر برای رسیدن به اهدافش برای خود انتخاب می کند که حداقل در دنیای کامیک با نام های استیون گرنت، جیک لاکلی و مستر نایت شناخته می شوند.
البته باید حتماً توجه داشته باشید که استیون گرنتی که در سریال شاهد آن هستید به شکلی بنیادی با نسخه ای که در کامیک وجود دارد متفاوت است. در کامیک استیون از آن دست افرادی می باشد که بیراه نیست اگر او را با بروس وین افسانه ای مقایسه کنیم در حالی که در سریال جدید دیزنی+ ، استیون کارمند موزه ای در لندن است و به نظر می رسد در اصالت ریشه ای خاورمیانه ای داشته باشد.
آینه بیاورید. باید خودم را ببینم!
ساختن سریال برای کاراکتری مانند مون نایت که سالها طرفداران کامیک به آن انگ شباهت به بتمن را زده اند شاید یکی از سخت ترین کارهای دنیا باشد. اگر به عنوان خالق کمی اشتباه کنید در کمترین حالت گیر گروهی از طرفداران ناراضی و خشمگین میافتید که قرار است تا آخر عمر از شما میم درست کنند و یا بدتر از آن، افرادی که شما را تهدید به مرگ می کنند. این مدل تهدید ها به حدی رایج است که به یاد دارم جایی خوانده بودم گیب نوول سازنده Half Life از ترس چنین تهدید هایی است که به سراغ ساخت نسخه های بعدی نمی رود.
اما توضیحات اضافه، کوتاه، که من از اپیزود اول سریال مون نایت خیلی راضی بودم و می توانم با اطمینان آن را به عناون اپیزود اول مورد علاقه ام در میان دیگر سریال های مارول در دیزنی+ جای بدهم. با وجود اینکه معمولاً برخی تغییرات بنیادی از مدیوم کامیک به لایو اکشن را دوست ندارم ولی خوشحال بودم که برداشت جدیدی که سازندگان از استیون ارائه داده اند با کاراکتر ثروتمندی که در پنل های کامیک شاهد آن بودیم، متفاوت است.
بازی خیره کننده اسکار آیزاک در اپیزود اول نشان دهنده کاراکتری بود که همزاد پنداری با آن ساده تر و درک احساسات و عواطف او روشن تر است. در ابتدای سریال او هم مانند ما که بیننده هستیم از ماجرا خبر ندارد و در جریاناتی که در اپیزود اول شاهد آن هستیم، همین نا آگاهی سبب به وجود آمدن مشکلات زیادی در زندگی او می شود. استیون هر روز صبح خود را میان کابوسی میابد که تمام نشدنی به نظر می رسد. کابوسی که هر لحظه او را بیشتر در دریایی از عمیق ترین توهمات فر می برد. توهماتی که در قسمت اول هیچ پاسخ قابل قبولی دریافت نمی کنند و تماشاچی مجبور است هیجان زده تا قسمت دوم برای فهمیدن حداقل بخشی از این حقیقت صبر کند.
در قسمت دوم اما بخش مهمی از سوال های شکل گرفته در ذهن مخاطب پاسخ های مناسبی میابند و روند سریال به مرور کاراکترهای بنیادی مرتبط با کاراکتر مون نایت را معرفی می کند. این کاراکتر ها که بخش گم شده پازل قسمت اول بودند حال یک تصویر کامل را نشان می دهند که در آن استیون به کناری رانده شده است. کارگردان در سکانسی حساب شده استیون را در مقابل رئیس بخش منابع انسانی در موزه قرار می دهد و در حالی که مدیر شعارهای حمایتی می دهد، از استیون می خواهد بَج سینه خود را که نام استیون بر آن نقش بسته است، تحویل دهد. این سکانس بی نظیر را می توانم به صورت نمادین لحظه شکل گرفتن کاراکتر مون نایت در دنیای سینمایی مارول معرفی کنم؛ برهه ای که استیون می پذیرد، در مشکلاتی غرق شده است که ابعاد آن به مراتب از خود او بزرگتر است و زمان آن رسیده تا برای بیرون آمدن از این مشکلات، خود را کنار بگذارد.
نحوه نمایش و تعامل استیون با مارک اسپکتر و خونِس من را به یاد کاراکتر هالک انداخت بطوریکه ناخودآگاه حس کردم در حق هالک اجحاف شده است؛ چرا که مشخصاً بروس بنر هم از مشکل مشابهی رنج می برد اما هیچ گاه این کشمکش و در گیری درونی او به شکل مناسبی به نمایش در نیامده است. خوشبختانه مون نایت در ساختار سازی و معرفی یک کاراکتر جدید نمره قبولی می گیرد و هر قسمت ما را با انبوهی از سوالات جدید رها می کند که بیننده را برای دیدن قسمت بعدی تشویق می کنند.
در نهایت این سریال بخش مهمی از دنیای سینمایی مارول را به جلو می برد و احتمالاً ارتباطات زیادی را با فیلم های بعدی آشکار می کند که میتواند به کاراکتر گورخداکش و ماجرای خونین او با خدایان منتهی شود و نشان بدهد چرا در درجه اول خدایان از زمین برچیده شده اند. البته هنوز برای نتیجه گیری زود است و باید منتظر قسمت های بعدی بمانیم. در این فرصت دوست دارم نظر شما را در مورد این سریال بدانم. آیا فکر می کنید این سریال به فیلم ثور یا محافظین کهکشان مربوط می شود؟ نظرات خودتان را حتماً با ما در میان بگذارید.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.